دلنوشته ها
نام تو را که نوشتم، لبریز خاطرات غریبی شدم که جان قلم را به آتش کشیده است .
اینک تو نیستی، اما نامت هنوز، زلالترین چشمهای است که میجوشد، سرشار خاطرات بزرگ.
مگر میتوان فراموش کرد خواهری را که قافله سالار کاروان برادر شد؛ آن گاه که سر برادر را پیشاپیش قافله بر نیزه میبردند؟ مگر میتوان از یاد برد، شیر دختر علی را، آن گاه که قصر خلیفه، زیر گامهایش به لرزه در آمده بود و از طنین سخنانش، ستونهای بلند کاخ، به سمت ویرانی میخزیدند؟
آسمان حیران سینه آسمانی تو شده اهل ملکوتی، انگشت به دهان لحظه لحظه، رفتار خدا گونه تورا میپایند.
دیدگان تاریخ در افق آفرینش، زینب (س) را میبیند، به بلندای عفاف و نجابت، ایستاده بر دروازه شهر پاکی؛ نگهبان مرزهای کرامت و بیداری و آموزگار حیا و پارسایی.
<** ادامه مطلب... **>
زینب (س) است و یک وسعت تاریخ حریت و شجاعت و صراحت.
اشکهای زینب (س) که عمری در سوگ عشق و حق ریخته بود، امشب به لبخند سبز میرسند.
اه زینب، تمام خستگیهایت را از امشب در نزد خدا از یاد ببر !
کاروان زینب (س) که سالهای سال در مسیر اندوه در رفتن بود، امشب به سر منزل آرام رسید.
به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی را از حضور خویش شرمسار کند.
آه از نماز شب نشسته و قامت ناگهان خمیده !
آه از موی سپید یک شبه !...
آه از دل زینب (س) !
ای ام المصائب، تمام داغها و سوگها، در حضور مصیبتهای تو رنگ میبازد و از یاد میروند.
تمام شیرزنان روزگار، هر چه فریاد اعتراض را از حنجره تو وام میگیرند.
تمام زمین وزمان بر کربلا میگریند و تمام کربلا بر زینب.
سلام بر نماز شبی که حسین(ع) از توالتماس دعا دارد !
سلام بر مادری که برتمام شهیدان کربلا مویه کرد جز بر فرزندان خویش!
آنجا که نام صبر بر زبان میآید، انگشتها، شکیبایی زینب (س) را نشانه میروند.
خداحافظ، ای زخمهای دلت یادگار نینوا!
دیگر امشب به مرور خاطرات سرخ پرپر شدن کبوتران نخواهی پرداخت؛ که تو نیز کبوترانه کوچ خواهی کرد تا به کاروان آسمانی حسین(ع) بپیوندی.
زمین، چه عرصه تنگی برای پارههای دل فاطمه(س) و علی(ع) بود! گرچه از همان روز که رأس حسین(ع) را بر نیزهها بردند، بهانههای زندگیات، به پایان رسیده بود.
Design By : Pichak |